دوار



دارم تمام سعی‌م رو میکنم که حتی اسمش رو هم سرچ نکنم و افسار افکار و احساسات‌م رو ندم دستش. به هرحال همیشه باید برای بدترین چیزها آماده بود.




انتظارِ کشنده‌ای‌یه رو دارم تجربه میکنم.
میدونم آخرش هم چیزی میشه که تو میخوای اما کمکم کن. خیلی.

اینکه میگن "شما عزمتون رو جزم کنید و تلاش کنید، اونوقت تمام کائنات بسیج میشن تا تو مسیر درست رسیدن به خواسته‌هات قرار بگیری و برسی بهشون" ؛ خواستم بگم دقیقاً زمانی‌که  اطمینان داشتم همه‌چی داره درست پیش میره و مشکلی نیست‌ و دارم به خواسته‌م میرسم همین کائنات زدن کار رو خراب کردن.

 

 

 

 

 

+به درجه‌ای از معرفت رسیدم که اگه همه‌چی خوب پیش بره نگران میشم.


چند روزه تا تصمیم به نوشتن میگیرم پشیمون میشم یا اگر هم بنویسم، میذارم‌ش تو لیست انتشار در آینده، ولی دقیقاً قبل از اینکه منتشر بشه سریع میرم پاکش میکنم. یا چند روزه(فکر کنید چند هفته) تا می‌خوام تو کانتکت‌هام دنبال primadonna girl بگردم از ترس گفتن درماندگی و بیچارگی یا حتا رد تماسام خودم رو به کدای پروژه و فیلم و آهنگ و اینستاگرام مشغول میکنم. شاید بخاطر همینه که بعضی حرفا رو نه میشه نوشت نه میشه گفت، گفتنش راحت نیست و نوشتنش بعدها نبش قبر. در عین اینکه ازش فراری هستیم و دست به دامن همه‌چی میشیم برای فراموش کردنش، بارش رو هم به‌ناچار باید به‌دوش بکشیم.


بالاخره دیشب بعد از سه هفته فاز اول پروژه رو انجام دادم. خیلی سخت نبود و میشد یه هفته‌ای هم انجامش داد اما تنبلی کردم و سه هفته طولش دادم. شاید به‌خاطر این باشه که چند وقت طولانی میشه کد نزدم. به هرحال، دیشب به مانا پیام دادم که متلب‌ش رو می‌خوام برای شروع فاز دوم پروژه. بعدش که فکر کردم فردا باید ۸صبح از خونه بزنم بیرون و این همه راه ُ برم تا دانشگاه پشیمون شدم که چرا دانلود نکردم.
موقع خواب زمانبندی پروژه رو مرور میکردم و اینکه میتونم خوب تمومش کنم یا نه، به اینکه واقعا سخت‌تر از اون چیزی‌یه که تصور میکردم، فکر میکردم و همین باعث شد از استرسش تا سحر خوابم نبره. 


پ.ن: قرار با مانا موکول شد به شنبه. یعنی ۴ روز دیرتر شروع کردن فاز دوم که فکر میکنم زیاد هم فرقی نداره برای من.(پ‌.نِ پ.ن: از اونجایی برام فرقی نداره که موقعی که رفتم پیش استاد درس غیرحضوری‌م گفت حتما بخاطر اینکه شاغلی دیر اومدی پیشم. :( یعنی میخواستم سیل بیاد طبقه‌ی چهارم ساختمون سه من ُ خفه کنه!)

پ.ن: جداً با خودم چه فکری موقع انتخاب پروژه میکردم؟! اینکه هر چی شاخ‌تر و سخت‌تر باشه احتمال دعوت استخدام از طرف گوگل و ناسا و سازمان هوافضا بیشتره؟ :؟


ترم دوم یکی از اساتید آزمایشگاه‌مون در وصف پروژه‌ی کارشناسی اینطور میگفت زمانی میرسه که دیگه از این دکمه‌ی استارت سیستم حالتون بهم میخوره. خواستم بگم اگه اون موقع تو دلم مسخره‌ت کردم و خندیدم بهت، شکر اضافه خورده بودم. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Casey Kelly مینو گرافیک taktin تـــــــرانــــس فــــایـــــل دانستنی های خودرو گروه صنعتی دارا چوب املاک منطقه 22 سحر سلامت youmovies دانلود اقدام پژوهی